جدول جو
جدول جو

معنی باشگونه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

باشگونه کردن(مُ ءَ بَ)
برگردانیدن. وارون کردن. پشت و رو کردن (لباس و امثال آن) و رجوع به باژگونه و وارونه و باشگونه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ لَ / مَ لِ)
وارونه کردن.
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ)
معکوس کردن. برگرداندن. برگردانیدن. قلب. سرنگون کردن. رجوع به واژگون کردن شود
لغت نامه دهخدا
(وَکْءْ)
سخت مصمم شدن. رجوع به پوستین باژگونه کردن شود، تغییر روش و رفتار و معامله دادن:
باشگونه کرده عالم پوستین
رادمردان بندگان را گشته رام.
ناصرخسرو.
رئیس امین را چو بینی بگوی
که گرد فضولی بسی می تنی
مکن، پوستین باشگونه مکن
که در پوستین خودم افکنی.
انوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از واژگونه کردن
تصویر واژگونه کردن
واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار